A0:  در خانه اگر كس است، يك حرف بس است!
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

سلام بچه ها خوبين؟

بچه ها ميخواستم وبم رو آپ كنم اما از اونجايي كه داستان حاضر نبود( )تصميم گرفتم واستون يه مطلبي رو كه از نظر خودم جالب اومد واستون بذارم:

در يك سازمان:

چهار نفر بودند به نام هاي: همه كس، يك كسي، هر كسي و هيچ كس. يك كار مهم وجود داشت كه بايد انجام مي شد.

از همه كس خواسته شد آن را انجام دهد . همه كس مطمئن بود كه يك كسي آن را انجام خواهد داد.

هر كسي مي توانست آن را انجام دهد، اما هيچ كس آن را انجام نداد

يك كسي از اين موضوع عصباني شد، به خاطر اين كه اين وظيفه هر كسي بود.

همه كس فكر كرد هر كسي مي تواند آن را انجام دهد، اما هيچ كس نفهميد كه هر كسي آن را انجام نخواهد داد.

سرانجام اين شد همه كس، يك كسي را براي كاري كه هر كسي مي توانست انجام داده باشد و هيچ كس نداد سرزنش كرد.

به نظر شما مشكل چه بوده است؟

چه رهنمودي براي بهبود چنين موقعيت هايي داريد؟

اين داستان به شخصيت من كه خيلي ميخورد اميدوارم به درد شما هم بخوره...فعلا!

 

 





:: بازدید از این مطلب : 437
|
امتیاز مطلب : 180
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
SRR در تاریخ : 1390/8/23/1 - - گفته است :
سلام زیبا بود

/commenting/avatars/superjunior-573971.jpg
$$ 501 در تاریخ : 1390/6/31/4 - - گفته است :

/commenting/avatars/superjunior-102887.jpg
$$ 501 در تاریخ : 1390/6/31/4 - - گفته است :

/weblog/file/img/m.jpg
ملیکا در تاریخ : 1390/2/4/0 - - گفته است :
بیچاره یک کسی همه کاسه کوزه ها سر اون شکست

/commenting/avatars/superjunior-453270.jpg
فرزانه در تاریخ : 1389/12/14/6 - - گفته است :
ای....
هنوز که نذاشتی داستااااااااااااااان....
بزار دیگههههههههه...مردیمااااااا

/commenting//
فرزانه در تاریخ : 1389/12/9/1 - - گفته است :
هه...سره کاریههههههههههه؟؟؟
عمرا بزارم...مطهره راست میگه...بدو برو بنویس که منتظرماااااااااااااا

/commenting/avatars/avatar10.jpg
مطهره در تاریخ : 1389/12/9/1 - - گفته است :
هااااا؟؟؟!!!!!!!!!جاااااان؟لطف داري اما به قول ارزو مگه من اقا بالا سر ندارم؟(ارزو جون با عرض پوزش خودت سوسكي)خوب حالا از خودت بگو!!!!!!!!ooooooooo

/commenting/avatars/avatar15.jpg
oooooooo  در تاریخ : 1389/12/8/0 - - گفته است :
مطهره سلام عزیزم......
خوبی؟؟؟؟؟
من خیلی از شخصیت تو خوشم اومده!!!
داستان ها رو که خوندم،همیشه از دختر ها ی این تریپی خوشم می اومده!!
می شه با هم اشنا بشیم؟؟ _______________________________ جانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مطهره ديگه نياي نظر بدي ها نگاه كن ذهن مردم رو هم منحرف ميكني! نخير جناب... مطهره خواهر مادر...منظورم اينه كه بالاخره آقا بالاسر داره...ببخشيد هيچول اينجا سوسكه؟!!! نكنه فك كردي من سوسكم؟؟؟

/commenting/avatars/superjunior-135230.jpg
مطهره در تاریخ : 1389/12/7/6 - - گفته است :
می گم آرزو داستان با مفهوم و جالبی بود اما....می دونی ....اولش که می خونی یه خورده سخته همه کس و هیچ کس و یه کسی و ...(اون یکی رو یادم نمی اید) رو از هم تشخیص بدی ولی بعدش که به عمق ته ماجرا فکر می کنی می فهمی ..بابا عجب داستان با مفهومیه .... می گم آرزو نکنه این داستان های حاشیه ای رو می نویسی که از زیر نوشتن داستان های اصلی در بری؟؟؟!!!اصلا فکرشو نکن...باید زودتر داستان ها رو بنویسی ببینیم اخرش چی میشه بابا من یکی مردم(نه این که من نمی دونم!!!)
اهان یه مطلب مهم اگه دیگه از شانس بد من یه بلای اسمونی دیگه نازل نشده عکس های خوشگل اقامون رو بذار تا (لطف می کنی اگه بذاری) من و زهرا هم شاد روح بشیم!!!!!!!

/commenting/avatars/avatar03.jpg
محدثه در تاریخ : 1389/12/7/6 - - گفته است :
ها؟؟؟؟
چی شد؟؟؟؟
می شه بیشتر توضیح بدی؟؟
تیکه ی نصفه شب نداشت، نفهمیدم چی شد!!!!
به نظرم آخرش هر کسی با همه کسی ازدواج می کنه!!!!!!!!
ها!!!!!!
چی ؟؟؟
از ظاهر قضیه پیداست که مثلث عشقیه!!!!
نه!!اگه عشقی بود من می فهمیدم!!!!
این دفعه حوصلت سر رفت،بشین برا نصفه شب داستان سره هم کن!!!!!!!
که همه بفهمن!!!!


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








cache01last1607015777